عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام به وبسایت اشعار شاعران خوش امدید

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اشعار شاعران و آدرس poetry-s.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 453
:: کل نظرات : 185

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 376
:: باردید دیروز : 348
:: بازدید هفته : 2198
:: بازدید ماه : 3246
:: بازدید سال : 70718
:: بازدید کلی : 2316264

RSS

Powered By
loxblog.Com

Poetry.poets

كشته شدن سيامك بر دست ديو
یک شنبه 13 ارديبهشت 1394 ساعت 15:13 | بازدید : 6271 | نوشته ‌شده به دست hossein.zendehbodi | ( نظرات )

سخن چون بگوش سيامك رسيد

ز كردار بدخواه ديو پليد

دل شاه بچه بر آمد بجوش

سپاه انجمن كرد و بگشاد گوش‏

بپوشيد تن را بچرم پلنگ

كه جوشن نبود و نه آيين جنگ‏

پذيره شدش ديو را جنگ جوى

سپه را چو روى اندر آمد بروى‏

سيامك بيامد برهنه تنا

بر آويخت با پور آهرمنا

بزد چنگ وارونه ديو سياه

دو تا اندر آورد بالاى شاه‏

فكند آن تن شاهزاده بخاك

بچنگال كردش كمرگاه چاك‏

سيامك بدست خروزان ديو

تبه گشت و ماند انجمن بى‏خديو

چو آگه شد از مرگ فرزند شاه

ز تيمار گيتى برو شد سياه‏

فرود آمد از تخت ويله كنان

زنان بر سر و موى و رخ را كنان‏

دو رخساره پر خون و دل سوگوار

دو ديده پر از نم چو ابر بهار

خروشى بر آمد ز لشكر بزار

كشيدند صف بر در شهريار

همه جامها كرده پيروزه رنگ

دو چشم ابر خونين و رخ با درنگ‏

دد و مرغ و نخچير گشته گروه

برفتند ويله كنان سوى كوه‏

برفتند با سوگوارى و درد

ز درگاه كى شاه برخاست گرد

نشستند سالى چنين سوگوار

پيام آمد از داور كردگار

درود آوريدش خجسته سروش

كزين بيش مخروش و بازآر هوش‏

سپه ساز و بركش بفرمان من

برآور يكى گرد از آن انجمن‏

از آن بدكنش ديو روى زمين

بپرداز و پردخته كن دل ز كين‏

كى نامور سر سوى آسمان

بر آورد و بدخواست بر بدگمان‏

بر آن برترين نام يزدانش را

بخواند و بپالود مژگانش را

و زان پس بكين سيامك شتافت

شب و روز آرام و خفتن نيافت‏




:: موضوعات مرتبط: شاهنامه فردوسی , ,
:: برچسب‌ها: فردوسی, اشعار فردوسی, شعر, اشعار شاهنامه, شاهنامه, اشعار شاهنامه فردوسی, شاهنامه صوتی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: